مدت هاست که می خواهم از سیستم و تفکر در سیستم بنویسم.اما وقتی به بررسی دقیق تر مفاهیم سیستم پرداختم ، متوجه یک تفاوت مهم شدم.
تفاوت بین تفکر سیستمی و تفکر در سیستم
بیشتر کسانی را که با آنها کار کرده ام ، تقکر سیستمی داشته اند نه تفکر در سیستم.
ساده تر بگویم تفکر سیستمی یک پارادایم است که ما می توانیم به هر چیزی در قالب همان پارادایم فکری ، سیستمی بنگریم. امیدوارم که در این متن به واژه های به کار برده شده، دقت شود. نگریستن هم می تواند شکلی سطحی و ساده از تفکر باشد.پس در اینجا منظور از نگریستن، تفکر ساده و سطحی است.
بسته به تعریف هر کسی از سیستم و آنچه که از سیستم در ذهن اش دارد، نوع این نگریستن هم می تواند متفاوت باشد.
برای مثال : دو فرد را در نظر بگیرید. یکی مکانیکی که 40 سال سابقه کار دارد و کسی که سوار ماشین می شود.
نحوه نگریستن و تفکر (مرحله ی عمیق تری از اندیشیدن) این دو فرد در هنگامی که ماشین با یک اشکال مواجه می شود، خیلی فرق دارد.
فردی که در پشت ماشین می نشیند، وقتی که اشکالی برای جلوبندی ماشین پیش می آید ، فقط کشش فرمان را یه یک سو حس می کند.احتمالا این فرد با خودش که کمی فکر می کند ، در درون ذهن خودش می گوید که یا لاستیک هایش بالانس نیست یا فرمان ماشین با مشکل مواجه است. البته در اینجا راننده کسی است که حداقل تعدادی قطعه را از ماشین و نحوه کار کرد آنها می شناسد و راننده ای است که حداقل چندین سال تجربه دارد.
در نهایت راننده ماشین را پیش یک جلوبندی ساز می برد. مکانیک یا همان اوسا( استاد) همیشه با یک سوال شروع می کند: مشکل چیست؟
راننده : نمی دانم که مشکل از فرمان است یا چرخ ها بالانس نیست که ماشین من در جاده همیشه به یک طرف کشیده می شود.
اوسا : کدامین سمت ؟
راننده : سمت راست.
در اینجا می توان یکی از فرق های بین کسی که سال هاست با سیستم کار می کند و کسی که سیستمی می نگرد را فهمید.
کسی که با سیستم کار می کند و تفکر در سیستم دارد ، دقیق تر و کوتاه تر سوال می کند و خیلی کمتر جواب می دهد.
برسیم به ادامه داستان.
اوسا بدون اینکه پشت فرمان بنشیند اولین کاری که می کند ، چک کردن قسمت های مهمی است که این نوع اشکلات از آن قسمت ها ناشی می شود.
یکی از این قسمت ها ، کمک فنر هاست. اوسا نگاهی به کمک فنر ها می اندازد و متوجه میشود که بوش کمک فنر سمت راست ماشین خورده شده است. این اشکال باعث میشود که تعادل ماشین به هم بخورد و ماشین به یک سمت کشیده شود.
میان پرده : بوش هم یک قعطه است که درون کمک فنر و یا فنر ماشین، در جایی که قرار است سر و تهِ فنر یا کمک فنر به بدنه یا شاسی متصل شود.
در این مواقع ، اوسا به راننده می گوید که آیا این اواخر با سرعت زیاد در جاده ای رانندگی کرده ای که دست انداز و چاله های زیادی داشته است ؟
راننده: بله ولی اوسا شما از کجا خبر دارید؟
راننده بیچاره فکر می کند که این اوسا او را تعقیب کرده یا علم غیب دارد که فهمیده است. نمی داند که با فردی مواجه شده که تفکر در سیستم دارد.
این گونه اوساها(استادها) هم دو نوع دارند.یکی به شدت مغرور و یکی متواضع.روایت را با هر دو نوع اوسا بررسی می کنم.
اوسا مغرور: خب کار من همینه دیگه. من اگر نفهمم کی می تونی بفهمه؟
اوسا متواضع : افراد زیادی پیش من مراجعه می کنند که همین مشکل شما را داشته اند و اکثر آن ها( اگر نگوید همه آنها) با سرعت زیاد در جاده هایی که دست انداز داشته، رانندگی کرده اند.
من با اوسا متواضع ادامه می دهم.
راننده : خب حالا باید چی کار کرد؟
اوسا : برو دوتا بوش و دو تا لاستیک قامه بگیر بیار.
راننده : فقط همین ؟
اوسا : بله. فقط همین.
راننده : حالا چقدری هزینه داره؟
اوسا : 30 هزار تومن هزینه باز و بسته کردن فنر و تعویض بوش.
راننده هم با خوشحالی از اینکه توانسته با 30 هزار تومن ماشین اش را درست کند، می رود و وسایل را تهیه می کند. خوشحال از اینکه ابتدا وقتی سیستمی فکر می کرد ، خودش را برای 300 الی 500 هزار تومن حاضر کرده بود. چون فکر می کرد که مشکل از فرمان است یا مشکل از بالانس کردن چرخ هاست که ممکن است لاستیک هایش را تعویض کند.
شاید خودتان با این دسته مشکلات مواجه شده باشید. در گونه موارد هم ممکن است که با خودتان بگویید عجب اوسا کار منصف و واردی که توانست مشکل من را با چند هزار تومان حل کند.
هدفم از گفتن داستان این بود که کمی تفاوت بین کسی که تفکر سیستمی دارد و کسی که در سیستمی فکر می کند را بیان کنم.
راننده در اینجا تفکر سیستمی دارد. بگذارید چندین ویژگی این گونه افراد را برایتان برجسته کنم.البته تفاوت ها خیلی زیاد هستند. اما من فقط چند تای آنها را می نویسم.
1) دید کلی دارد.
2) مشکل را ناشی از چندین قسمت می داند.(مشکل یا از فرمان است یا از لاستیک ها)
3) دقت ندارد و زیاد حرف می زند.
4) همیشه مشکل را بزرگتر از آنچه که هست، می بیند و در مرحله بعد تحلیل می کند.
5) از الگو ها کمتر استفاده می کند. از رانندگان دیگری که این مشکل برایشان پیش آمده، کمتر سوال می کند یا اصلا سوالی نمی کند و در درون ذهن اش مسئله را تحلیل می کند.
6) به جزئیات کمتر توجه دارد و در اکثر مواقع کُل(whole ) را در نظر می گیرد.
7) بیشتر تحلیل میکند و خیلی کم بررسی.
اما کسی که تفکر در سیستم دارد. بله اوسا یا همان مکانیک.ویژگی ها او را هم می نویسم.
1) دقت زیادی دارد و کمتر حرف می زند.
2) دیدی جزئی دارد به جای دید کلی.
3) مشکل را در همان ابتدا ناشی از یک قسمت می داند.
4) همیشه مشکل را کوچکتر از آنچه که هست می بیند و سپس بررسی می کند، نه تحلیل.
5) از الگوها به کرات استفاده می کند. در ذهن خود توجه به رانندگانی دارد که این دسته مشکلاتی را داشته اند.
6) به جزئیات توجه خیلی بیشتری دارد تا به کلیات. یعنی ابتدا جزئیات را بررسی می کند و سپس به بررسی و تحلیل کلیات می پردازد.
7) بیشتر بررسی می کند و خیلی کم تحلیل.
این داستانی را که در بالا نوشتم ، بیان یکی از تجربیات خودم بود. و این تجربه آنقدر برایم تکرار شده بود که قالب یک الگو را پیدا کرده بود. زمانی که هشت سالم بود به شاگردی در نزد مکانیکی پدرم پرداختم و این داستان ها در هر هفته برایمان تکرار میشد.
اما سال 92 بود که مطالعه سیستم ها را شروع کرده بود ، متوجه این تفاوت شدم. زمانی که همان کتاب thinking in systems(+) نوشته
Donella-H-Meadows را مطالعه کردم ، پی بردم که تفکر در سیستم با تفکر سیستمی تفاوت های زیادی دارد.
مهمترین تفاوت هایش را هم در بالا نوشته ام.
اگر به عکس زیر که فهرست این کتاب است نگاهی بیاندازید ، متوجه خواهید شد که در این کتاب قرار است در مورد چه چیزهایی بحث شود ؟
اما بپردازیم به اینکه تفکر سیستمی یعنی چه و به چه چیزی می گویند تفکر در سیستم؟
فصل اول این کتاب با عنوان The Basic ، با یک جلمه از پوول اندرسون ( Poul Anderson )(+) شروع می شود.
I have yet to see any problem, however complicated,
which, when looked at in the right way,
did not become still more complicated
این یک نوع تفکر در سیستم است. تفکر که کل را در هم می کشند و به جز توجه دارد. به این جمله دقت کنید:
which, when looked at in the right way, did not become still more complicated.
اما سیستم از نگاه کسی که تفکر در سیستم دارد ، چگونه تعریف می شود ؟
A system isn’t just any old collection of things. A system is an interconnected set of elements that is coherently organized in a way that achieves something. If you look at that definition closely for a minute, you can see that a system must consist of three kinds of things:
elements, interconnections, and a function or purpose.
حال خود سیستم چگونه تعریف می شود ؟
Systems
• A system is more than the sum of its parts.
• Many of the interconnections in systems operate through the flow of information.
• The least obvious part of the system, its function or purpose, is often the most crucial determinant of the system’s behavior.
• System structure is the source of system behavior. System behavior reveals itself as a series of events over time.
تا اینجا فهمیدم که تفکر در سیستم یعنی چه و به چه چیزی سیستم می گویند.
حال کسی که تفکر در سیستم دارد به چه چیزهایی توجه می کند؟
در قسمت مختلفی از کتاب به این موضوع پرداخته شده است که خلاصه آن در قسمت واژه نامه کتاب نوشته شده است. کسی چنین ویژگی هایی را داشته باشد ، می گویند که آن شخص تفکر در سیستم دارد.
کسی که به جریان و تاریخ و خروجی ها ، توجه ویژه ای دارد.
کسی که به جریان های ورویِ (inflows) به کُل ، توجه ویژه ای دارد.
کسی که به دینامیک سیستم بیشتر توجه دارد تا کل سیستم.
کسی که به این چهار واژه خیلی اهمیت می دهد : Stocks, Flows, Dynamic ,Equilibrium
و خیلی موارد دیگر که به نظر من بهتر است همین تعریف کتاب را مطالعه نمایید.
Stocks, Flows, and Dynamic Equilibrium
• A stock is the memory of the history of changing flows within the system.
• If the sum of inflows exceeds the sum of outflows, the stock level will rise.
• If the sum of outflows exceeds the sum of inflows, the stock level will fall.
• If the sum of outflows equals the sum of inflows, the stock level will not change — it will be held in dynamic equilibrium
• A stock can be increased by decreasing its outflow rate as well as by increasing its inflow rate.
• Stocks act as delays or buffers or shock absorbers in systems.
• Stocks allow inflows and outflows to be de-coupled and independent.
امیدوارم که بتوانیم با افرادی کار کنیم که تفکر در سیستم داشته باشند. حال در این مملکت کسی که تفکر سیستمی هم داشته باشد ، کمیاب است چه برسد به این که تفکر در سیستم داشته باشد و خبره سیستم باشد. آرزو که شاخ و دم ندارد. یعنی تعریف اش هم همین است. اکثر آرزو ها و خواسته های ما ، یا محال است یا با دنیا واقعی خیلی فاصله دارد. این هم یکی از آرزوهای من بود.
پانوشت : از عبارت shock absorbers در همین تعریف بالا بود که یاد کمک فنر ماشین افتادم و داستان بالا برایم زنده شد. داستانی و تجربه ای بهتر از این هم برای بیان این مطلب نداشتم.