درباره کتاب واقع نگری
کتاب واقعنگری§ ترجمه کتاب Factfulness هنس روسلینگ§ است که در ادامه متن به توضیح دربارهی کتاب واقع نگری و محتوای آن پرداختهام. البته خود هنس روسلینگ تاکید میکند که کتاب بر اساس کلیشهی «نوابغ تنها» بهوجود نیامده است؛ بلکه نتیجهی بحث، استدلال و همکاری پیوسته میان سه فرد با استعدادها، دانشها و دیدگاههای متفاوت است. این شیوهی نامتعارف و درعین حال دشوار و البته بسیار سازنده، ما را به روشی برای معرفی جهان و شیوهی تفکر دربارهی آن رساند که من هزگز نمیتوانستم به تنهایی خلقش کنم.
اسامی این سه نفر عبارتنداز: هنس روسلینگ، اولا روسلینگ(پسرش) و آنا روسلینگ(عروسش).
بیل گیتس در مدح کتاب واقع نگری گفته :
یکی از مهمترین کتابهایی که تابهحال خواندهام؛ راهنمایی ضروری برای درست فکر کردن دربارهی دنیا.
هنس روسلینگ و کارهایش
هنس راسلینگ در سال 2005 موسسه گپمایندر Gapminder Foundation§ را براساس بینش حقیقتمحور، با رسالت جنگیدن با جهل ویرانگر، راهاندازی کرد. هنس روسلینگ پزشک و محقق و سخران سلامت جهانی است. اولا و آنا هم مسئول تحلیل دادهها، توضیحات بصری خلاقانه و طبقهبندی دادهها و طراحی آنها به شکلی ساده و سیستماتیک هستند. نمودارهای متحرک حبابی که در ارائهها هنس روسلینگ مشاهده میکنید، کار عروس و پسرش است.
خیابان دلارDollar Street اسمی است که بر روی این روش گذاشتهاند.
هنس راسلینگ عاشق سیرک بود و از بچگی دوست داشت که در سیرک کار کند. اما پدر ومادرش که تحصیلات عالیه نداشتند، او را به همین سمت سوق دادند و از او یک پزشک ساختند. خودش در کتاب به شوخی میگوید " چیزی که خودشان نتوانسته بودند سراغش بروند." به همین دلیل است که در بعضی از ارائههایش، شمشیر قورت میدهد و حاضران را در بهت فرو میبرد.
در مورد کتاب واقع نگری
اما بپردازیم به بررسی کتاب. کتاب واقع نگری دارای پایهی آماری دقیقی است. به طوری که دادههایش حاصل نتایج بررسی شده از 70 کشور جهان است. از کشورهای ثروتمند تا کشورهای فقیر. پرسشنامهای 13 سوالی در کتاب واقع نگری وجود دارد که با آن میزان اطلاع مردم از جهان اطراف خود را میسنجد. خیلی جالب است که اکثر افرادی که به این پرسشنامه پاسخ دادهاند، میزان داناییشان از شامپانزهها کمتر است.
هنس روسلینگ در کتاب واقعنگری، بیان میکند که به طور میانگین از بین دوازده سوال تنها به دو سوال پاسخ صحیح دادهاند.هیچ کس به همه سوالها پاسخ صحیح نداد و فقط یک نفر در کشور سوئد بود که به یازده سوال پاسخ درست داده بود. درصد پرسشنامههایی که تمام پاسخهایشان اشتباه بود، حیرتآور است؛ پانزده درصد به هیچ سوالی پاسخ صحیح نداده بودند.
در صفحات بعدی کتاب واقع نگری، هنس روسلینگ به سراغ قشر تحصیل کرده میرود و این پرسشنامه را تحویل آنها میهد. بازهم با نتایجی شگفت انگیز روبهرو میشود. شاید فکر کنید احتمالاً افرادِ تحصیل کردهتر یا علاقهمندان به این حوزهها(توسعه جهانی وبهداشت و...) وضع بهتری دارند. خود هنس میگوید من هم اینطوری فکر میکردم؛ اما در اشتباه بودم. من افراد را از سراسر جهان و در حوزههای کاری مختلف، مورد آزمایش قرار دادم: دانشجویان پزشکی، معلمان، استادان دانشگاه، دانشمندان برجسته، بانکداران و فعالان امور سرمایهگذاری، مدیران شرکتهای چند ملیتی، خبرنگاران، فعالان عرصههای مختلف و حتی تصمیمگیرندگان ردهبالای سیاسی، آنها افراد تحصیل کردهای هستند که دغدغه مسائل جهان را دارند؛ اما در نهایتِ تعجب میشود گفت بیشترشان به سوالها پاسخ غلط دادهاند.
یکی از وحشتناکترین نتایج، مربوط به گروه دریافت کنندگان جایزه نوبل و پژوهشگران پزشکی است. مسئله هوش و فهم نیست. انگار همه گرفتار دیدگاههای نادرست و اشتباهی درباره جهاناند.
واقع نگری: اشتباهی نظاممند یا تصادفی
هنس روسلینگ در ادامه تحقیقاتش در کتاب واقع نگری پی میبرد که این اشتباه، صرفاً خطایی ویرانگر نیست؛ بلکه اشتباهی نظاممند است. منظور هنس روسلینگ این است که نتایج به هیچ وجه تصادفی نیستند، بلکه بدتر از تصادفی هستند. یعنی اگر افراد پاسخ دهنده به کل هیچ اطلاعاتی هم نداشته باشند، باز نباید با چنین نتیجهی بدی روبهرو شویم.
هنس روسلینگ جهت واضحتر کردن این موضع مثال میمونهای باغوحش را مطرح میکند:
تصور کنید به باغوحشی رفتهام و میخواهم سوالاتم را از شامپانزهها بپرسم. با خودم یک دسته موز با برچسبهای الف، ب و ج بردهام و به داخل قفس آنها میاندازم. سپس بیرون قفس میایستم، هر سوال را با صدای بلند و رسا میخوانم و پاسخ شامپانزه، یعنی حروف روی موزِ انتخابی برای خوردن را یادداشت میکنم.
اگر این کار را بکنم، که البته هیچگاه نخواهم کرد، فقط تصور کنید، شامپانزهها با همان انتخابهای تصادفیشان، آزمون مرا بهتر از انسانهای تحصیل کرده اما گمراه، پشتسر خواهند گذاشت. فقط اگر احتمالات را در نظر بگیریم، در سوالات سهگزینهای، سیوسه درصد احتمال دارد شامپانزهها پاسخ صحیح بدهند؛ یعنی در مجموع از دوازده سوال، به چهار سوال پاسخ صحیح خواهند داد. اما طبق نتایج بدست آمده، آدمهایی که در آزمون شرکت کرده بودند، به طور میانگین از دوازده سوال تنها به دو سوال پاسخ صحیح دادهاند.
تمام گروههای انسانی که سوالها را برایشان مطح کردهام، جهان را وحشتناکتر، خشونتبارتر و ازدسترفتهتر از چیزی میدانند که واقعاً هست.
اگر میخواهید بدانید که میزان واقعنگری شما، به دنیا چقدر است، میتوانید کتاب را تهیه نمایید و مطالعه کنید. البته ابتدا باید به 13 سوالی که در همان صفحات آغازین با آن روبهرو میشوید، پاسخ دهید و سپس برای رفع اشکال سراغ ادامه کتاب بروید.
کتاب واقع نگری، کتابی موثر درمورد تفکر
کتاب واقع نگری را عاطفه هاشمی و سیدحسن رضوی ترجمه کردهاند و نشر میلکان هم آن را چاپ و منتشر کردهاست. واقعاً یکی از بهترین اتفاقهای عمرم بود که ترجمه این کتاب را دیدم. خیلی خیلی خوشحال شدم که مترجمان تصمیم گرفتهاند یک کتاب بهروز و عالی را ترجمه کنند. کتابی که میتواند به شما ثابت کند اوضاع دنیا و خودمان آنقدر بد نیست. حتی با استناد به کتاب و مراجع معرفی شده، میتوانم ادعا کنم که وضعمان از خیلیها بهتر است.
البته در بعضی جاهای کتاب خطاهای چاپی و ویراستاری وجود دارد. به نظرم کتاب واقع نگری (ترجمه شده) نیاز به یک ویراستاری دارد. چون حیف است که چینن کتابی ویراستاری نشود. اشکالات چاپی به گونهای است که خودتان متوجهاش میشوید. مانند پس و پیش افتادن بعضی از اعداد و حروف.
غریزه شکاف : سوء برداشت وحشتناکِ جهان دوقسمی
در این قسمت غریزه شکاف را توضیح میدهد. غریزه شکاف یکی از ده غرایز دراماتیکی است که بشر امروزی با آن دستوپنجه نرم میکند و با این ده غریزه دراماتیک است که جهان را مشاهده و تفسیر و تصویر میکند.
غریزه شکاف یعنی ما گرایشی داریم که نمیتوانیم در برابرش مقاومت کنیم؛ میخواهیم همهچیزِ این جهان را به دو دستهی مجزا و اغلب متضاد تقسیم کنیم که میان آن دو شکافی خیالی وجود دارد، پرتگاه عظیم بیعدالتی. بحث بر سر این است که غریزهی شکاف چطور جهان را در ذهن انسانها به دو گروه کشور، یا به افراد ثروتمند و فقیر تقسیم میکند.
ردیابی این سوءبرداشت، کار آسانی نیست. دیگران دربارهی «جهان درحالتوسعه» و «جهان توسعهیافته» صحبت میکنند. خود شما هم احتمالاً از این برچسبها استفاده میکنید. چه ایرادی دارد؟
وقتی مردم میگویند«درحال توسعه» و «توسعهیافته»، احتمالاً در ذهنشان دارند به «کشورهای فقیر» و «کشورهای ثروتمند» میاندیشند. علاوه بر اینها چیزهایی از قبیل «غرب /بقیه» «شمال/جنوب» «دستمزد بالا/دستمزد پایین» نیز شنیده میشود.
در صورتی که معیارهای زیادی وجود دارد که میتوان میزان توسعهیافتگی را در کشورهای مختلف سنجید. برای مثال:
میزان مرگ و میر براساس بلایای طبیعی.
میزان تولد کودکان به ازای هر زن و میزان مرگ و میر آنها
فکر کنم اگر شما بخواهید این مفاهیم را روی نمودار ترسیم کنید، شاید تصویری که در ذهنتان وجود دارد ممکن است به تصویر زیر نزدیک باشد.
خانوادههای بزرگ و مرگومیر بالا در کشورهای درحال توسعه وجود دارد. اما در کشورهای توسعهیافته خانوادهها کوچکتر و میزان مرگ و میر پایین است.آن دایرههای بزرگ در کشورهای درحال توسعه هم چین و هند هستند. هرچقدر دایرههای بزرگتر باشد میزان تولد کودکان در آن کشورهای به ازای هر زن بیشتر است.
تصویر درست جهان در سال 2017
اما اگر تصویر موجود در ذهن شما به تصویر بالا نزدیک است، سخت در اشتباه هستند. با توجه به آماری که هنس روسلینگ از سازمان آمارجهانی جمع آوری کرده و در کتابش آورده است، تصویر واقعی، نمودار زیر است.
آن تصویر بالایی که در ذهن اکثر افراد وجود دارد، مربوط به آمارجهانی سال 1965 است.
آیا خوشتان میآید پزشکتان برای تشخیص بیماری شما از آخرین تحقیقات سال 1965 کمک بگیرد؟
آیا شما برای مسیریابی در کشورتان از نقشه سال 1965 استفاده میکنید؟
پس چرا برای تصویر کردن جهان در ذهنتان از آمارهای سال 1965 استفاده میکنید؟
ایران در مقایسه با آمریکا
خب نکته جالب دیگر هم در سایت گپمایندر در مقایسه کشور خودمان با آمریکا وجود دارد که آن را هم نمودار کردهاند.
برای خودم هم جالب بود که آمار تولد کودکان به ازای هر زن، در کشور خودمان کمتر از آمریکا میباشد. در آمریکا به طور میانگین به ازای هر زن 1.9 بچه وجود دارد اما همین آمار برای کشور ایران 1.6 کودک به ازای هر زن است.
سازمان آمار جهانی و تفکرات کارمندانش
اما اگر فکر میکنید سازمان آمار جهانی و کسانی که در آنجا کار میکنند از این آمار خبر ندارند، بازهم این فکرتان اشتباه است. دادههای بهروز در اختیار دانشمندان وجود دارد. اما بازهم با توجه به این دادهها و آمارهای بهروزی که در اختیار دانشمندان وجود دارد، بازهم تفکر نسبت به جهان، همان تفکر سال 1965 است. البته شاید کمی تغییر کرده باشد. اما خیلی به آن نزدیک است.
هنس روسلینگ دوباره این موضوعات را بررسی میکند و در این کتاب با ارائه ده فکت ثابت میکند که مشکل از جهان بینی ماست نه از آمار. اگر شما هم میخواهید نحوه تفکرتان را راجع به جهان دستخوش تغییراتی کنید، توصیه میکنم کتاب را تهیه کنید و آن را مطالعه نمایید. مطمئن باشید ضرر نخواهید کرد.
بعد از خواندش تازه متوجه شدم که چرا بیل گیتس برای مدارس تعداد بسیار زیادی از این کتاب را جهت مطالعه سفارش داده است.