مقدمه
مدتها برای خودم سوال بود که چرا در دنیای امروز ما بتپرستی با شکل های متفاوتی وجود دارد؟
بعد از کمی تحقیق در زمینه روانشناسی شخصیت ، موضوع تفکر انتزاعی ، توجه من را به خود جلب کرد.
بعد از این مرحله سوالی دیگر برای من بیجواب مانده بود. این سوال که چگونه یک جامعه میتواند نظراتِ مخالفِ باورهایش را بشنود و درک کند و بعضی مواقع جهت رشد خود آن را به کار گیرد؟
راهکارهای رشد جوامع و کنترل خشونت چگونه است که جوامع غربی و اروپای غربی میتوانند نظرات مخالف همدیگر را در عین صراحت بشنوند و بتوانند همزمان با آن رشد کنند.
در وهله اول چگونگی تفکر و تفکر انتزاعی را توضیح می دهم و سپس در ذیل، مشخص می کنم که ادامه دادن در مسیر تفکر انتزاعی چگونه باعث رشد می شود.
بعد تعریف مسخ شخصیت و نحوه شکلگیری آن در جامعه را بیان خواهم کرد.
معرفی کتاب
در کتاب نشانهشناسی بالینی اختلالاتروانی نوشته کیومرثارجمندقجور به طور مفصل به موضوعات اختلالات شخصیت پرداخته است.البته این کتاب را میتوان لغتنامه اختلالاتروانی دانست.کتابی است 165 صفحهای که در 11فصل ، بخشهای مختلف روان و اختلالات آن را بررسی کرده و توضیح داده است.
در فصل ششم کتاب که موضوع تفکر و اختلالات مرتبط با آن را بررسی می کند به توضیح و تفسیر تفکر، انواع تفکر و مشکلات آن پرداخته است.
تفکر
فکر و عمل فکر کردن در ادبیات عامیانه به معنای باور داشتن، به خاطرآوردن و توجه دقیق بکار می رود.
به جریان هدفدار عقاید، نمادها ، و تداعی ها که در مقابل یک مساله یا کار شروع شده و به نتیجهای واقعگرایانه منتج میشود، تفکر میگویند. این نوع تفکر را بهتر است تعقل یا استدلال نامید، که تفاوت آن با تفکر محض در این است که در تعقل پیوستگی فعالیتهای نمادی-ذهنی بیشتر و تداعیها کاملاً با هم مربوطند.
انحرافهای گاهبهگاه از تفکر منطقی که اصطلاحاً لغزش کلامی یا لغزشهای فرویدی خوانده میشود جزیی از تفکر نرمال میباشد.
تصادفی بودن تداعیها در تفکر بیهدف دیده میشود. تداعی آزاد که در آن شخص به ابراز هر فکری که به ذهنش میرسد تشویش میشود، نمونهای از تفکر غیراستدلالی میباشد.
بالغ شدن و تفکر انتزاعی
یکی از معیارهای رشد و بالغ شدن ، تفکر انتزاعی است. به نظر من اگر کسی میخواهد رشد کند، ابتدا باید تفکر انتزاعی را یاد بگیرد. درمبحث توسعه پایدار جوامع هم باید این موضوع به عنوان یکی از نکات اساسی ، جهت جلوگیری از خشونت در نظر گرفته شود.
در بزرگسالان بالغ، تفکر انتزاعی دیده میشود. یعنی نوعی تفکر که در آن شخص قادر است به طوری ارادی مسیر افکارش را از یک وجهِ موقعیتیِ خاص به وجهی دیگر تغییر دهد، وجوه مختلف موقعیت را همزمان در ذهن نگه دارد، نکات اساسی یک موضوع را با هم در نظر بگیرد و در ضمن قادر به تجزیهی آن به اجزاء کوچک باشد،پیشاپیش طرح بریزد و از نمادسازی استفاده کند.
توانایی تعبیر ضربالمثل یکی از خصوصیات اساسی تفکر انتزاعی میباشد. برای تعبیر درست ضربالمثل شخص باید اطلاعات عمومی کافی داشته و قدرت انطباق این معلومات را در موقعیتهای آشنا دارا باشد.
توانایی تفکر انتزاعی و نقطه شروع آن
بیمار اسکیزوفرنیک در تعبیر ضربالمثل « آنکه در خانهی شیشهای زندگی می کند نباید سنگ پرتاب کند»، میگوید: «خب معلوم است برای اینکه سنگ شیشه را میشکند». چنین جوابی پاسخی غیرانتزاعی است و جواب انتزاعی چیزی در این دریف میتوانست باشد : « کسی که در موقعیتی باریک قرار دارد نباید بیاحتیاطی کند» و تعابیری نظیر آن.
توانایی تفکر انتزاعی از دورهی بلوغ به بعد و معمولاً با آموزش و کسب اطلاعات عمومی حاصل میشود. در تفکر عینی شخص فاقد قدرت تعمیم، یا به عبارتی خواندن بین خطوط میباشد. در تفکر عینی یا واقعی، واژه «کتاب» فقط کتابی را در معرض دیدی شخص قرار گرفته یا با آن آشناست به ذهن میآورد نه هر کتابی را در هر جای دیگر.
یکی از مهارتهایی را که در خودم پروش دادم ، همین تفکر انتزاعی بود و از 15 سالگیام همزمان با مطالعه این کتاب آغاز شد. در اوایل اذیت میشدم از اینکه نظرات مخالف دیگران را میشندیم. اما تحمل میکردم و بعد از اینکه آرامش عصبیام را دوباره به دست میآوردم، دوباره موضوع را از نگاه فردی که نظر مخالف داشته ، بررسی و تفسیر می کردم و به نوعی سبک سنگین میکردم.
مدل اَلک کردن در تفکر انتزاعی
اَلک کردن واژهای دوستداشتی من است. این واژه را از مادرم به عاریه گرفتهام. البته واژه نیست و یک مدل ذهنی در تفکر انتزاعی محسوب میشود.
الک کردن همان سبک سنگین کردن است. در الککردن، بر اساس کیفیت خاک یا ماسهای که برای ساخت و ساز میخواهیم،نوع الک و اندازه حفرهای آن را انتخاب میکنیم.
الک آرد با الک ماسه برای سیمان و الک خاک برای گچخاک متفاوت است. اندازه الکها بسته به نوع کاری که میخواهیم انجام دهیم، متفاوت میباشد. حتی نوع الکها هم میتواند ایستاده، دستی ، پایهدار و ماشینی و... باشد.
خب همین الک کردن را در تفکر انتزاعی در نظر بگیرید. نظر یک فرد مخالف در حوزهای که مطالعه میکنید را میشنوید. الک کردن را به یاد بیاورید. البته این بار باید دانههای ریز و بیارزش را از الک تفکر خود عبور داده و دانه درشتها را نگه داشت. برعکس عمل واقعی الککردن که دانه ریز و آنهایی را که از الک عبور میکنند نگه میدارند و دانه درشتهای را ضایعات فرض کرده و آنها را دور میریزند.
اگر مدل الک کردن را در نظر داشته باشیم و دانه درشتهای نظرات مخالف را در ذهن داشته باشیم، می توانیم یک سبک و سنگین کنیم و اشکالات خود را پیدا کنیم و در جهت بهبود آنها گام برداریم.
البته در تفکر انتزاعی باید فرد مقابل هم این ویژگی را داشته باشد. یعنی خودش هم توانایی شنیدن نظرات مخالف من را داشته باشد و عیب و ایرادات آن را مشخص کند و به من بفماند.
تفکر انتزاعی در جوامع توسعه یافته
داگلاس نورث و انواع جوامع:
این تعاریف براساس نظرات داگلاس سسیل.نورث که برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1993است، بیان شده است. داگلاس نورث از جمله سرشناس ترین نهادگرایان جدید بود. او در کودکی سختی و مرارت مردم امریکا در بحران بزرگ اقتصادی دهه 1930 را به چشم خویش دید و در جوانی و سالهای جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی در نیروی دریای احضار شد، در خاطراتش (نقل به مضمون) میگوید: « به دنبال تحصیل در رشتهای میگشتم تا بتوانم قدری از درد و رنج بشری بکاهم و آن را در علم اقتصاد و سپس توسعه اقتصادی و سرانجام اقتصاد نهادگرایی یافتم.»
حاصل همکاری پژوهشی نزدیک او با بانک جهانی در دو دههی پایانی عمر پربارش تولید این نظریه بود که« رمز توسعهیافتگی، الگوی دسترسی باز در روابط اجتماعی است به گونهای که قواعد و قوانین غیرشخصی ، دسترسی همگانی به منافع سازمانهای سیاسی و اقتصادی را میسر و تضمین کند».
انواع حکومت های طبیعی
حکومت های طبیعی به سه دسته تقسیم می شوند: حکومت طبیعی شکننده، حکومت طبیعی پایه، حکومت طبیعی بالغ.
حکومت طبیعی شکننده که در آستانه فروپاشی است و نمیتواند از هیچ سازمانی به غیر از خود حکومت ، پشتیبانی کند و بیشتر انرژی خود را صرف ایجاد اجماع بین فرادستان میکند تا صلح و آرامش حداقلی برقرار و بقای خود را حفظ کند.
حکومت طبیعی پایه که تنها به سازمانهای وابسته به حکومت اجازه شکلگیری میدهد و حکومت طبیعی بالغ که توانایی پشتیبانی از طیفی گسترده از سازمانهای مدنی و سیاسی و اقتصادی فرادستان بیرون از دایره کنترل مستقیم حکومت را دارد.
فرادستان با رسیدن به این مرحله، شروع به تنظیم و قانونمند کردن روابط بین خود میکنند که این ترتبیات اگرچه با منطق حکومت طبیعی همخوانی دارد اما میتواند زمینه را برای گذار به نظم دسترسی باز فراهم کند.
نقل قولی از مونتسکیو هست که می گوید:
در عصر طفولیت جوامع، روسای حکومت نهادها را شکل میدهند،
اما با بالغ شدن جوامع، نهادها به روسای حکومت شکل و قالبی خاص میدهند.
در دنیای کنونی دو نوع نظم حاکم است: در یک سو جوامع با نظم دسترسی محدود را داریم که فرادستان گردآمده در ائتلاف مسلط، با ایجاد انحصار و محدود کردن ورود دیگران به عرصه مدیرت نظامهای سیاسی و اقتصادی، رانت خلق میکنند تا خشونت را مهار کنند. در سوی دیگر، نظم دسترسی باز را داریم که در آنها حکمرانی غیرشخصی و باور وتعهد همگانی به برابری و فراگیری(شمولیت) وجود دارد و رقابت آزاد سیاسی و اقتصادی است که میزان دسترسی به منابع جامعه را تعیین میکند. درحالی که انواع نظم دسترسی محدود از 5 تا 10 هزار سال پیش به این سو وجود داشتهاند.به همین علت داگلاس نورث این حکومتها را طبیعی مینامد.جوامع دسترسی باز تنها در 200 تا 300 سال گذشته ظاهر شدهاند(.که خارج از چارچوب این بحث میباشد).
مسخ شخصیت و اختلالات آن
مسخ شخصیت و اختلالات آن در دسته اختلالات مرتبط با پدیدههای تبدیلی و تجزیهای قرار میگیرد.
در اختلالات مرتبط با این گونه پدیدهها، جسمیسازی مطالب واپس زدهشده یا پیدایش علایم جسمی و دگرگونیهای عضلات ارادی و اعضاء حواس ویژه مشاهده میشود که تحت کنترل ارادی نبود ه و با اختلالات جسمی قابل توجیه نمیباشد.
درشت بینی و ریز بینی
ادراک غلطی که در آن اشیاء و محیط نسبت به بقیهی آن بزرگتر از اندازهی واقعی دیده میشود. مثلاً شخص ممکن است استادش را خیلی بزرگتر از یک انسان ببیند . خب زمانی که دچار درشت بینی در تفکر میشویم همزمان (برای طرف مقابل) دچار ریزبینی میشویم. ریزبینی هم یکی از اختلالات مرتبط با ادراک که در آن اشیاء و افراد و محیط کوچکتر از اندازه واقعی مشاهده میشود. گاهی به آن توهم لیلیپوتی هم میگویند.
ترکیب درشت بینی و ریزبینی به طور همزمان باعث شکل گیری مسخ شخصیت میشود.
It's never about how you start-It's always about how you finish "Dwayne Johnso The Rock"
مسخ شخصیت و مسخ واقعیت
این حالت در بیماران هیستریک بیشتر مشاهده میشود. به بیان سادهتر کسانی که گذشته و آنچه که فرد مقابل انجام داده است را در لحظه فراموش میکنند(منظورم سواد و دانش وسابقه یا تجربه فرد است). حتی این فراموشی در بسیاری از موارد در مورد گذشتهی خودشان صادق است.
در مسخ شخصیت ادراک شخص از خود دچار تغییراتی میشود و قسمتی از بدن یا کل آن برای شخص عجیب و غریب به نظر میرسد. مثلا این احساس که فرد انگار در خواب است و یا تجارب دایمی یا مکرر احساس جداشدن فرآیندهای ذهنی از جسم، گویی که فرد یک مشاهدهگر خارجی میباشد، دیده میشود.
در این حالت ممکن است فرد احساس کند آدم آهنی است. سرگیجه، نشخوارهای افسردگی و وسواسی ، اضطراب و مشغولیتهای ذهنی با مسائل جسمی، شایع هستند.
مسخ شخصیت در صورت ادامه پیدا کردن به مسخ واقعیت منجر میشود.
به احساس ذهنی غیرواقعی و غریب بودن محیط و احساس تغییر واقعیت، مسخ واقعیت گفته میشود. مسخ واقعیت در بیشتر موارد با مسخ شخصیت که همراه با ریزبینی و درشت بینی است، همزمان است.
چگونه مسخ شخصیت و مسخ واقعیت را بهبود دهیم
برای مثال فرض کنید که شما با یک فردی که نظرش مخالف گفته شماست ، روبه رو میشوید. اگر توانایی تفکر انتزاعی را در خود پرورش نداده باشید، به راحتی دچار ریزبینی در طرف مقابل ، درشت بینی خود و مسخ واقعیت میشوید.
بعد از این ماجرا، وقتی کمی تفکر میکنید ، پی میبرید که نظر آن فرد با اینکه مخالف اندیشه من بود، اما درست بود. در این هنگام است که دچار مسخ شخصیت میشوید و در چالش بعدی پیش روی زندگی دچار سردگمی میشوید.
اما اگر توانایی تفکر انتزاعی را در خود پرورش داده باشید ، به راحتی میتوانید نظرات مخالف طرف مقابل را بشنوید و آن را الک کنید و اگر دانه درشتی باقی ماند، میرویم و در مورد بهبود مشکل جستجو میکنیم.
اما یک نکته وجود دارد که کن کیسی در کتاب پرواز بر فراز آشیانه فاخته به آن به زیبایی اشاره کرده است.
در این دنیا برای کفری کردن آدمهای رذلی که میخواهند همه چیز را از آنچه هست برایت سختتر کنند راهی بهتر از این نیست که وانمود کنی از هیچ چیز دلخور نیستی
گاهی اوقات با افرادی روبهرو میشویم که کارشان فقط بیان نظرات مخالف است.در صورتی که هیچ سوادی در آن رشته ندارد. این عبارت را من همیشه برای آن مواقع بازیابی میکنم و با خودم تکرار میکنم و آرامش خود را حفظ میکنم و در صورت امکان به نظرات فرد مقابل گوش نمیدهم.
فرهنگ دیکتاتوری
به نظر من زمانی میتوانیم از توسعهیافتگی حرف بزنیم که بتوانیم تمامی این مراحلی را که مشخص کردهام درک و در اکثر مواقع اجرا کنیم. یعنی وقتی که از توسعهیافتگی حرف میزنیم ابتدا باید توانایی تفکر داشته باشیم و در ادامه باید توانایی تفکر انتزاعی را در خود پرورش دهیم و سپس شخصیت خود را سالم بار بیاوریم تا کمتر دچار ریزبینی و درشتبینی شویم.
آن زمان است که میتوانیم از توسعهیافتگی حرف بزنیم. در غیراینصورت همان جامعه دیکتاتوری هستیم که در ما ریشه دوانده است. همین دیکتاتوری باعث میشود که نظرات مخالف خود را بلاک کنیم یا ارتباط خود را با دیگران قطع کنیم. همین دیکتاتوری است که باعث میشود کسی را بت فرض کنیم و از دستوراتش تخطی نکنیم و دیگران را به خاطر بیان نظر مخالف با این بت ، سرزنش و تنبیه کنیم.
همین فرهنگ دیکتاتوری است که باعث میشود انتقادپذیر نباشیم و نظرات مخالف خود را جهت رشد نبینم و همیشه گرفتار چاههای مسیر زندگی خود میشویم.
در انتها باید بگویم که اگر همینگونه به دیکتاتوربودن خود ادامه دهیم، هیچگاه طعم گذار را تجربه نخواهیم کرد.
هرگاه توانستیم شعله دیکتاتوری را در وجود خودمان خاموش کنیم ، بعد میتوانیم به فکر جامعه توسعهیافته هم باشیم.