کتاب واقعنگری§ ترجمه کتاب Factfulness هنس روسلینگ§ است که در ادامه متن به توضیح دربارهی کتاب واقع نگری و محتوای آن پرداختهام. البته خود هنس روسلینگ تاکید میکند که کتاب بر اساس کلیشهی «نوابغ تنها» بهوجود نیامده است؛ بلکه نتیجهی بحث، استدلال و همکاری پیوسته میان سه فرد با استعدادها، دانشها و دیدگاههای متفاوت است. این شیوهی نامتعارف و درعین حال دشوار و البته بسیار سازنده، ما را به روشی برای معرفی جهان و شیوهی تفکر دربارهی آن رساند که من هزگز نمیتوانستم به تنهایی خلقش کنم.
اسامی این سه نفر عبارتنداز: هنس روسلینگ، اولا روسلینگ(پسرش) و آنا روسلینگ(عروسش).
بیل گیتس در مدح کتاب واقع نگری گفته :
یکی از مهمترین کتابهایی که تابهحال خواندهام؛ راهنمایی ضروری برای درست فکر کردن دربارهی دنیا.
این سوالی است است که ماتیاس کارلسون(Mattias karlsson§)، در کتاب 97Things Every Programmer Should Know،از خواننده خود پرسیده است. قبلا اینجا §دربارهی کتاب 97 چیزی که یک برنامهنویس باید بداند مطلبی را نوشتهام و در اینجا لازم به توضیحات اضافی نیست و یک راست میروم سر اصل مطلب.
در حقیقت ماتیاس کارلسون در کتاب 97 چیزی که یک برنامهنویس باید بداند در صفحه 28 نمیگوید که چرا باید کُد را بازبینی کرد، بلکه میگوید، بهتر است که شما کُد را بازبینی کنید.
در این شرایط نگرانیهای زیادی را بین مردم مشاهده میکنم که اکثرشان قابل رخ دادن نیستند و فقط نگرانی رخ دادن آن، ممکن است مردم را از پای دربیاورد و آنها را ناامید کند و شادیهایی هرچند کوچک را نیز به واسطه این نگرانیهایی که اکثراً بیمورد هستند، از دست میدهیم. هیچگاه انگیزشی صحبت نکردهام و همیشه دیدگاه واقعبینانهای به جهان اطرافم داشتهام. اما مشکلی که میبینم خیلی از مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند، نگرانی است. وظیفه داشتم که یک از بهترین کتابهای عمرم را در جهت برطرف کردن این نگرانیها معرفی کنم. شاید بتواند مرهمی باشد بر این شرایط .دوست ندارم که مقدمهای بر این کتاب ارزشمند بنویسم چون نه در حدی هستم که بخواهم این کار را انجام دهم و نه میتوانم کتاب را آنگونه که هست توصیف کنم. پس اکثراً مطالب را عیناً از روی خود کتاب نقل میکنم. دیل کارنگی(Dale Carnegie) هم یکی از شخصیتهایی است که من خیلی او را دوست دارم. این کتاب را میتوانم جزو ده کتاب برتر زندگیام قرار دهم.
قبل از اینکه به مبحث تنهایی بپردازیم، بهتر است این سوال را از خودمان بپرسیم که آیا تنهایی راحت است؟ آیا میتوان به راحتی تنهایی را تجربه کرد؟ و سوالات مختلفی که ممکن است به ذهنمان بیاید.
در ابتدا باید بگویم که تنها بودن خیلی راحت است؛ وقتی که حمام میرویدو دوش میگیرید، تنها هستید. وقتی که سوار ماشین میشوید و جایی میروید هم تنها هستید. زمانی که پیاده روی میکنید، میدوید، دوچرخهسواری میکنید و حتی زمانی که شنا میکنید، تک و تنها هستید.
اگر متاهل هستید، یک نیمهشب از خواب بیدار شوید، چراغی را روشن نکنید و کسی را بیدار نکنید. در تاریکی بنشینید. بازهم تک و تنها هستید.
فکر کنید کاری که معمولاً گروهی انجام میدادید، باید تنهایی انجام دهید: سینما یا رستوران رفتن، سفر تفریحی و ...
شما برای انجام این کارها برنامهریزی میکنید. تدارکاتش را فراهم میکنید. شما میدانید این کارها را چهطور انجام دهید، با این تفاوت که این بار تنهایید.